گاه نوشته های یک فریبا



در یکسالی که گذشت چالش های زیادی رو پشت سر گذاشتم 

خیلی زیاد 

بارها تا مرز سقوط رفتم اما به یک مویی خودم رو بند کردم و در هوا معلق ماندم 

بارها شکستم و باز خودمو جمع کردم 

بارها افتادم و باز لنگ لنگان به راه افتادم 

.

.

.

اگر میدانستم پاداش این روزهای سختی که گذارندم چنین روزهای شیرینی است، تمام روزهای تلخ گذشته را با کمال میل به  آغوش میکشیدم . 

این روزها انقدر شیرین است که وقتی به گذشته ای که گذشت مینگرم با لخند میگویم چه خوب گذشت :) 


امروز جلسه تیم داشتیم. 

من عضو تازه وارد این جلسه هستم و عملا وسط بچه های قدیمی و با سابقه و مدعی شرکت حرفی برای گفتن ندارم. 


امروز رئیس شرکت (همون مرد دوست داشتنی و مقتدر) نیم ساعت اخر جلسه رسید و گفت یک کار تحقیقی رو در رابطه با بازار خارج از کشور و تحلیلش میخواد به دو تا تیم واگذار کنه و افراد تیم رو از قبل مشخص کرده و یکی از مدیران رو سرپرست تیم ها گذاشته که روند کار رو بررسی کنه.

در مورد کلید واژه  ها و سرتیترهای گزارشی که قراره تهیه بشه توضیح دادند و اسامی هر دو تیم رو اعلام کردند:

تیم 1 به سرپرستی فلان. همکاران خانم فلان و فلان و فلان و خانم فریبا.!!! 

من طبق عادت داشتم همه چی رو یادداشت میکردم با شنیدن اسم خودم از جا پریدم!!! چی؟؟؟؟ من؟؟؟؟ من عضو تیم تحقیقاتی جلسه تیم؟؟؟ 

اصلا نمیتونستم شادی خودم رو کنترل کنم! 

برام باور نکردنی بود. 

هفته پیش در مورد عدم پیشرفت یا بهتره بگرم پس رفت تیم مون با رئیس در حد ده دقیقه صحبت کردم و ایشون قول دادن همه جوره به من و تیم کاریم کمک کنند. 

باورم نمیشد بخواد چنین اقدامی بکنه و اینطوری من رو تو شرایط رشد قراره بده. 

الان دیگه بیش از پیش خوابم نمیبره!!!! 


یعنی اگر تا قبل از امروز میتونستم هر بهونه ای برای نرسیدن به هدفهام بیارم از امروز دیگه عملا دهنم بسته شد همه چی فراهمه و فقط باید اراده کرد و قدم برداشت!! 


برعکس چندماه پیش که همه چی مبهم و تیره و نار بود، الان به حدی اینده برام آبی و افتابیه که حتی صدای موجهای دریای سواحل اقیانوس آرام رو میتونم از اینجا بشنوم .


روزهای روشن سلاااااااااام :***



خیلی دوست دارم این تاریخ رو یجا به عنوان نقطه عطف ثبت کنم ولی نمیدونم کجا :/ 


اعصاب نداشتم میخواستم بخوابم 

صدای لودر و کامیون از چند تا ساختمون اونورتر نمیذاره من بخوابم! 

چند تا خونه رو انگار دارن خراب میکنند میخوان مجتمع کنند چند شب بود سروضداشون نمیذاشت بخوابم

اعصاب خوردی امشب م نذاشت دیگه تحمل کنم 

زنگ زدم 137 و شکایت کردم!!! چه معنی داره اخه ساعت 3 نصف شب لودر و کامیون تو میدون کار کنه اونم تو منطقه کااااااااااااااااملا مسی!! 


خدا بخیر کنه فردا رو !!

عین بولدوزر میخوام جمع کنم همه رو :)))))))


تبلیغات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

دفتر روانشناسی محسن دررودی چشم خدا ورود ممنوع عرضه انواع هدیه تبلیغاتی و هدیه مناسبتی به صورت عمده و تکی در سراسر ایران دانلود و خرید کتاب شرکت ایمن سازان آموزش مجازی و حرفه ای نقاشی اشعه ایکس Educational blog متولد پاییز :)